سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یلدا


روز زندگى
طولانى تر مى شود
• شب یلدا هنگامى است که زمین در مدار گردش خود به دور خورشید در موقعیت ۲۷۰ درجه قرار مى گیرد. ایرانیان قدیم با تقویم هاى خود زاویه ۲۳درجه انحراف محور زمین را در طول سال به کمک ساخت چهارتاقى ها اندازه گیرى کرده بودند. امروزه آثار ۳۰ عدد چهارتاقى باقى مانده از زمانهاى بسیار دور شناسایى و در کتاب «نظام گاه شمارى در چهار تاقى هاى ایران» معرفى شده اند.
روز بلند زندگى از دامان بلندترین شب، تولد مى یابد. فرهنگ کهن این مرز و بوم به ساکنانش آموخته که شب هاى دراز را با مهر و لبخند و شیرین کامى به سر رسانند و فرداى شب دراز به آفتاب کم رمق کوتاه ترین روز سال سلام بگویند و به یاد همدیگر بیاورند که سال، بلندترین روز و روشنى هم دارد. همین امید است که شب یلدا را خاطره انگیزترین شب سال براى ایرانى ها کرده است. پس به یلدا سلام کنیم.
194430.jpg
«یلدا» کلمه اى سریانى و به معنى میلاد و تولد است.
مهر، ایزد فروغ، نگهبان پیمان، پشتیبان جنگیان و راستگویان و درستکاران در این شب زاده مى شود و از روز بعد بر طول مدت روز (روشنایى) افزوده مى شود.
از زمانهاى بسیار دور و دورترین و تاریک ترین جاى تاریخ، از زمانى که اولین اقوام آریایى به این سرزمین آمدند، ایرانیان مهر و ناهید (آناهیتا و میترا) را به عنوان دو فرشته نزدیک به خداوند نیایش مى کردند و احترام مى گذاردند. از نزدیکى این دو فرشته به خداوند همین بس که در روز داورى «مهر» نزد خداوند نشسته و «آناهیتا» نیکوکارانى را که از پل «چینوت» عبور نمایند مورد استقبال قرار مى دهد.
کاسپ ها از نخستین اقوام آریایى سفیدپوست با چشمانى کبود و موهایى بور هستند که در دره سفیدرود و دلتاى آن (گیلان امروزى) ماندگار شدند و نام خود را به دریاى شمال و منطقه دادند. قزوین نیز معرب کاسپین است. با گذشت زمان و تراکم جمعیت آنها به جاهاى دیگر کوچیدند. نامهاى کاشان (کاسیان)، کشف رود (در شاهنامه نام این رود کاسپ رود آمده است) نیز از نام کاسپ است و همین طور نامهاى دیگر. مردمان کردستان، تات نشین هاى بلوک زهرا، آذربایجان، لرستان، بویراحمد و چهارمحال، جبال بارز و بسیارى دیگر از نواحى نیز کاسپ هستند و در میان آنها چشم کبود با موهاى روشن زیاد دیده مى شود. حتى امروز در رشت به مردمان با پوست روشن و چشم زاغ «کاس آقا» گفته مى شود که همان کاسپ است. با گذشت زمان، کاسپ ها نیرومند شدند و بر منطقه وسیعى از جهان استیلا یافتند و تمدنهاى پیشرفته بزرگى را بنیان نهادند. تمدنهاى آبى (Hydraulic civilization) به نام آنها ثبت شده که زیگورات، چغازنبیل، آسیابها و آبشارهاى شوشتر و قنوات، منتسب به آنها مى باشد. آنها معابد بسیارى به نام آناهیتا و پلهاى بزرگى بر روى رودخانه ها به نام او بنا کرده و وقف او نموده اند. پلهاى دختر بازمانده در سراسر ایران تماماً به نام آناهیتا است (آناهیتا فرشته پاکى، برکت، فرشته آبها و باران و بانوى شهر ایران بوده است).
شب یلدا، طولانى ترین شب سال، اول زمستان و هنگامى است که زمین در مدار گردش خود به دور خورشید در موقعیت ۲۷۰ درجه قرار مى گیرد. لازم به توضیح است که در اول بهار و پاییز (زاویه صفر و ۱۸۰درجه) طول روز و شب مساوى، در زاویه ۹۰درجه (اول تابستان) بلندترین روز و در ۲۷۰درجه بلندترین شب سال است. ایرانیان قدیم با تقویم هاى خود زاویه ۲۳درجه انحراف محور زمین را در طول سال به کمک ساخت چهارتاقى ها اندازه گیرى کرده بودند. امروزه آثار ۳۰ عدد چهارتاقى باقى مانده از زمانهاى بسیار دور شناسایى و در کتاب «نظام گاه شمارى در چهار تاقى هاى ایران» معرفى شده اند. بنابراین تقویم شمسى طبیعى ترین و ثابت ترین تقویم و گاه شمار است.
کاسپ ها، از دیرترین ایام تاریخ، شب یلدا را گرامى مى داشتند و جشن مى گرفتند. براساس اساطیر ایرانى،مهر، ایزدنور در این شب زاده مى شود و از روز بعد بر طول مدت روز و روشنایى افزوده مى شود (نمادى از شکست اهریمن). مهریان (پیروان کیش مهر)، خورشید را نمادى از نیروهاى خداوندى مى دانستند و محترم مى شمردند و به رنگ طلوع خورشید در صبحگاه و غروب آن در پسین دلبستگى داشتند.
از میوه هاى اصلى در سفره یلدا هندوانه، انار و مرکبات است. علت انتخاب این میوه ها تشابه رنگ آنها با رنگ خورشید در سپیده دم و پسین است.
برپایه اساطیر کهن، در شب یلدا، مهر، ایزدنور، در کوه البرز در یک غار از فروغ زاییده شده است. پس مهریان در غارها و یا جاهاى فروافتاده و گود(مهرابه) مهر را نیایش مى کردندو او را آگاه به همه اعمال و افکار مى دانستند. (آبه در زبان فارسى به معنى گود و فروافتاده است و درادبیات مذهبى اروپا به صورت abbey و abbe درآمده است.)
آیین مهر از طریق مبلغان، تجار و همچنین مردمان و سربازان اروپاى شرقى که در مجاورت ایران مى زیستند و با آن آشنا شده بودند به اروپا و روم و یونان راه یافت به طورى که به مدت بیش از ۳۵۰سال دین و آیین آن سرزمین شد. ایرانیان با تمام مهارتى که در کار سنگ و سنگ تراشى داشتند، فرشتگان مورد احترام خود را در فکر و اندیشه ساخته و آنها را نیایش مى کردند در حالى که رومیان و یونانیان از آنها مجسمه ساختند. تعداد مهرابه هاى (محل ستایش مهر) شناسایى و پیدا شده در اروپا (خصوصاً ایتالیا، اسپانیا، پرتغال، آلمان و رومانى) به مراتب بیش از ایران و هند است.
شب یلدا و تولد مهر (میترا) نه تنها نقطه عطفى در موضوع گاه شمارى تقویم شمسى که ثابت ترین تقویم هاست، بلکه از نظر تاریخى داراى چنان اهمیتى است که تمدنهاى اروپایى را تحت تأثیر قرار داد. براى مثال: ماههاى رومى در طول سال موقعیت ثابتى نداشتند و مراسم و آیین ویژه اى که باید در یک روز خاص انجام مى گرفت گاه به تابستان مى افتاد و گاه به زمستان. منجمین آنها پس از آشنایى با تقویم مهرى (شمسى، خورشیدى) گاه شمارى خود را اصلاح نمودند ولى فراموش کردند نام ماههاى خود را که براساس شمارش بودند عوض کنند .
تولد مهر در شب یلدا، اولین شب شروع زمستان و ۲۱ـ۲۰ دسامبر است. تولد حضرت عیسى مسیح (ع) در ۲۵دسامبر است. در گذشته، تولد حضرت عیسى (ع) را در شب یلدا جشن مى گرفتند. در قرون اولیه میلادى (احتمالاً در سال۵۲۵) و بر پایه مخالفت با آیین مهرى و تخریب مهرابه ها، گاه شمارى میلادى به طور کامل عوض شد و امروزه نیز مذاهب و فرقه هاى مختلف آیین مسیحیت با چندروز اختلاف این روز را جشن مى گیرند، ولى تعداد روزهاى سال آنها با تقویم مهرى مطابقت داده شد. پس از مخالفت با آیین مهر و مهریان، آنها سازمانهاى زیرزمینى و مخفیانه اى به وجود آوردند و به نام «بنایان آزاد» تا مدتها ساخت مهرابه هاى زیرزمینى را ادامه دادند و در خفا مراسم خود را به جا مى آوردند.
در تصاویر و کنده کاریهاى سنگى باقیمانده از زمانهاى بسیار دور، مهر (میترا) را مى بینیم که روى درخت کاج نشسته است. این همان کاجى است که در شب اول سال میلادى آراسته مى شود و بر بالاى آن ستاره اى (چراغى، نورى) روشن مى شود که نمایانگر خورشید است. کاج و سرو در هنر وادبیات و مشرق زمین جایگاهى با شکوه دارند. در کنده کاریهاى مسین و پارچه هاى منقوش هنرهاى دستى ایران، کاج به صورت بته جقه ترسیم مى شود که نوک آن شکسته و پایین افتاده است. ضمناً «مهر» هنگام کشتن گاو خشکسالى (اهریمن) کلاهى بر سر دارد که دقیقاً به شکل بته جقه (میوه درخت کاج) است. جالب آنکه همین کلاه در میان کشیشان رتبه بالایى آیین مسیحیت به نام «میتر» در مراسم ویژه مورد استفاده است و حافظ مى گوید:
«یاد باد آنکه نگارم چو کله بشکستى»
در شب یلدا، مهر از میان غنچه نیلوفر که ماننده میوه کاج است در غارى متولد مى شود. مهر دینان نیز در غار، مهر را ستایش مى کردند وچون غارها کم نور هستند شمع روشن مى کردند. در دشتها و نواحى پست که غارى وجود نداشت سنگى بزرگ را به نشانه غار انتخاب مى کردند و مراسم ستایش مهر را درنزدیکى همان سنگ انجام مى دادند و با گذشت زمان به مرور این سنگها مقدس شمرده شدند.
آیین مهر چنان در اروپا نفوذ کرد که هنوز هم (با توجه به از بین بردن مهرابه ها توسط مخالفین در قرون اولین میلادى) نمى توان آثار آن را از بین برد. در این آیین، نور و خورشید سمبول نیروهاى خداوندى است. در این مورد به اسامى ایام هفته تقویم میلادى توجه شود:
در زبان فرانسه نیز روزهاى هفته داراى چنین معانى هستند مثل:
لونادى = لونا+دى = روزماه = دوشنبه
194424.jpg
ماردى = مارس + دى = روز مارس = روز مریخ = سه شنبه
مرکودى = مرکو + دى = روز مرکورى = روز عطارد (تیر) = چهارشنبه
نام میترا در زمان سانسکریت «میتر» و در فارسى «میترا» و یا «مهر» است. نامهاى مهرى، مرى، مریم، ماریانا، مریلا از یک ریشه اند. ضمناً بغداد نیز از دو کلمه «بغ» و «داد» درست شده است. «بغ» به معنى بیگ ، بک ، باى و بزرگ است که صفت مهر است، پس بغداد به معنى خداداد (مهرداد) مى باشد. بغوس ارمنى شده بغ مهر ، الهه شادى است که دریونان تبدیل به باکوس گردیده و نام شهر باکو از باى + کوه است که به معنى کوه ایزدمهر است.
از کارهاى بزرگ مهر کشتن گاو خشکسالى (نماد اهریمن) است. او گاو شرور آسمان (اهریمن) را در آسمان اسیر و به روى زمین آورده برگرده او سوار شده و دشنه اى را در کتف گاو فرو مى برد. «سه قطره خون» از گردن گاو بر روى زمین مى چکد. یک قطره آن گندم، یک قطره آن انگور و قطره دیگر گیاهان دارویى شفابخش را به وجود مى آورد. بدین ترتیب زمین بارور و حاصلخیز مى شود (به معنى روز جمعه در لاتین مراجعه شود) . وقتى نقشهاى گاو درمهرابه هاى قدیمى اروپا به رنگ روشن (آبى کمرنگ ) پیدا شد، آنگاه پى بردند که معنى کوه «کبودسوار» و در کردى «کوود سوار» چیست (سوار بر گرده گاو آبى ) و همین طور پیله سوار (سوار مقدس) در آذربایجان.
در آیین مهر، وقتى معاهده و قراردادى بسته مى شد، مهر برآن ناظر بود. زیرا مى دانستند، میترا از کسانى که عهد ببندند و نپایند، انتقام خواهد گرفت. در معاهده بزرگ، حلقه اى به عنوان یادآورى عهد و پیمان بین آنها رد وبدل مى شد. نقشهاى طاق بستان این حلقه را به خوبى نشان مى دهد. در نقشهاى فروهر این حلقه در دست چپ مغ قراردارد. بعدها این حلقه در سرتاسر جهان به صورت حلقه عهد وپیمان بین دونفر که ازدواج مى کنند، درآمد.
در آیین مهر براى رسیدن به نور حقیقت، هفت مرحله وجود داشت چهار مرحله اول دنیوى و سه مرحله بالایى عرفانى بودند.
در پایان مرحله چهارم و براى رسیدن به مرحله پنجم «چله» مى نشستند، زیرا معتقد بودند حداقل چهل روز طول مى کشد تا در سکوت روح صاف گردد. علامت خاص چله نشینى سبیلهایى با شارب بلند بود که روى لبها را بپوشاند و مهر خاموشى بردهان باشد. در پایان مرحله هفتم شخص «پیر» ، «پدر» و مقدس شمرده مى شد که معادل آن padre و father است و دراین مقطع که شخص پا به سن گذاشته بود حقیقت بر «پیر» روشن و تمام وجود او از ایمان و نور لبریز مى گشت. هفت پیکر، هفت خوان وهفت شهر عشق ، هفت روز هفته و ... ریشه در هفت مرحله دارند. «پیر» جانشین مهر در روى زمین و جایگاهى بسیار بالا داشته است.
و در آخر آنکه «مهر» پس از فراغت از کشتن موجود شریر(گاو خشکسالى، اهریمن) شام آخر (بگماز) را همراه با هفت تن از یاران خود (به نشان هفت فرشته از هفت مرحله آیین مهر) صرف نمود. به آنها نان و شراب (برکت و شادى ) داد، سپس بر کالسکه اى که چهار اسب سفید (و در بعضى از نقوش چهار گوزن) آن را مى کشیدند به آسمان عروج نمود. او به یاران خود گفت «وقتى که اهریمن برهمه جا مستولى شود، آزاررسانى همه گیر شود او به زمین باز خواهد گشت و به طور قطع براهریمن وخشکسالى پیروز خواهد گردید، به پیروان خود آب زندگى خواهد داد، آتشى بدمنشان را خواهد بلعید و اهریمن در این جهانسوزى نابود خواهد شد» .

• به نقل از روزنامه ایران نوشته خانم سارا پدرام

امروز یا دیروز درتاریخ

 یادگار
چهار ماه پس از براندازى ۲۸ مرداد، بیست و نهم آذر ۱۳۳۲ نشست شرکت هاى نفتى و کارشناسان مربوط که در لندن براى بررسى سرنوشت نفت ایران برگزار شده بود! به کار خود پایان داد و از دولت انگلستان خواست: اینک که دولت دکتر مصدق ساقط شده و ملیون ایران قدرت را از دست داده اند لازم است که انگلستان به محاصره دریایى ایران پایان دهد تا بتوان کار صدور نفت را از سر گرفت. چند ساعت پس از اعلام این خواست شرکت هاى نفتى اصطلاحاً بین المللى دولت انگلستان این توصیه را پذیرفت و به محاصره دریایى دو سال و نیمه ایران پایان داد. نشست لندن در پى توافق دالس وزیر امور خارجه تازه آمریکا و ایدن وزیر امور خارجه انگلستان مبنى بر اینکه امور نفت ایران بدون اینکه شرکت ملى نفت ایران که مظهر غرور ملى ایرانیان شده است منحل شود، به یک کنسرسیوم مرکب از شرکت هاى نفتى غرب واگذار شود و این کنسرسیوم عامل نفت ایران در منطقه قرارداد باشد تا همه دولت هاى غرب در آن ذینفع باشند. غرامت انگلستان ناشى از ابطال قرارداد سال ۱۹۳۳ نیز از سوى ایران تعهد شود و از درآمد این کشور از کنسرسیوم پرداخت شود تا انگلستان ادعاى دیگرى بر پالایشگاه نفت که ایرانیان آن را از آن خود مى دانند نداشته باشد و مسئله دیگرى به وجود نیاید. قبلاً اعلام شده بود که پالایشگاه آبادان نیاز به ۷۵ میلیون دلار بودجه دارد تا تعمیر و آماده کار با ظرفیت کامل شود.
پایان محاصره دریایى ایران از سوى انگلستان همزمان با ختم محاکمه دکتر مصدق در محکمه نظامى تهران بود که وى گفته بود آن را به رسمیت نمى شناسد، نخست وزیر ایران قانوناً باید با راى عدم اعتماد مجلس کنار برود و برکنارى او به هر ترتیب دیگر یک کودتا است و در نتیجه او خود را نخست وزیر قانونى و دولت فعلى را دولت کودتا و غیرقانونى مى داند و هر عمل آن نیز اساس قانونى ندارد و باطل است. در همان زمان اصحاب نظر که شهرت بى طرفى داشتند گفته بودند که تعجب مى کنند که چرا انگلستان دو سه هفته پس از تجدید مناسبات سیاسى خود با ایران اقدام به رفع محاصره دریایى ایران کرد و آن هم پس از دریافت توصیه کنفرانس شرکت هاى نفتى و قبول مشارکت آمریکا در کنسرسیوم نفت. محاصره دریایى ایران در طول حکومت ملیون (ناسیونالیست ها) سبب شده بود که ایران نتواند نفت خود را صادر کند و یکى - دو کشتى نفتکش هم که جرات حمل نفت ایران را به خود داده بودند از جمله کشتى «رزمارى» در میان را توقیف شده بودند.
• ماندگار
استاد ابوالحسن صبا موسیقیدان نامدار ۲۸ آذر ماه سال ۱۳۳۶ در۵۵ سالگى درگذشت. استاد صبا مدرس هنرستان موسیقى ایران در همه رشته هاى موسیقى مهارت و نبوغ داشت. او روى موسیقى ملى و محلى- قدیم و جدید - ایران کار کرد. استاد صبا مقدمات کار جمع آورى ترانه هاى محلى ایران را فراهم ساخته بود که عمرش به پایان رسید و پس از او این کار با آن وسعت دنبال نشد و میهن ما از معدود کشورهاى جهان است که ترانه هاى محلى آن که پاره اى قدمت چندصد ساله دارند جمع آورى نشده اند و برخى از آنها در شرف انقراض و از یاد رفتن هستند و این میراث ملى از دست خواهد رفت. استاد صبا در عین حال یک پژوهشگر بزرگ در علم و هنر موسیقى بود و تحقیقات فراوان از او باقى مانده است.
• روزگار
سئوال شده است که آیا به مصلحت است که در شرایط امروز جهان، دولت جمهورى اسلامى (قوه مجریه) یک روزنامه از آن خود داشته باشد و روزنامه نگار شود؟
از آنجا که روزنامه مورد بحث سئوال کننده در استاندارد بین المللى یک روزنامه جامع (سیاسى، اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى و...) است، نه. دولت ها مى توانند نشریه تخصصى داشته باشند (نشریه فعال در یکى دو رشته، با هدف آموزشى و ارتقا). از آنجا که ناشر قاعدتاً با هدف انتقاد از خود و انعکاس ضعف هایش و تحمل همه مشکلات و زحمات روزنامه نمى دهد، روزنامه دولت نمى توان در چارچوب روزنامه عمومى گنجانیده شود و در این ردیف قرار گیرد و همانند روزنامه هاى عمومى عرضه شود (به فروش برسد) و آگهى تبلیغاتى بگیرد و... از زمانى که مطبوعات (رسانه هاى نوشتارى) قوه چهارم دموکراسى (اصطلاحاً رکن چهارم) قرار گرفتند، اصحاب این حرفه و برخى از حقوقدانان روزنامه نگار شدن دولت ها را نوعى نقض اصل تفکیک قوا تلقى کرده اند. بنابراین به نظر این نگارنده بهتر است که قوه مجریه جمهورى اسلامى روزنامه خود را واگذار و یا دست کم آن را تخصصى کند و مجلس براى نشریات دولتى قانون جداگانه انشا و تصویب کند تا هدف، برنامه، سازمان، تشکیلات و وظایف آنها مشخص باشد.

به نقل از روزمامه شرق


شعری از وحشی بافقی

سلام

امروز بعد از مدتها یه کتاب به غیر ازکتابای درسی خوندم و این شعر وحشی بافق که واقعا به دلم نشست گفتم  برای شما هم بنویسم شاید شما هم همون احساس من رو پیدا کردید

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید 

 داستان غم پنهانی من گوش کنید  

قصه بی سرو سامانی من گوش کنید

گفت گوی من و حیرانی من گوش کنید

شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی

سوختم سوختم این راز نگفتن تا کی

روزگاری من و دل ساکن کوی بودیم

ساکن کوی بت عربده جوی بودیم

عقل و دین باخته دیوانه روی بودیم

بسته سلسله  سلسله موی بودیم

کس در آن سلسله غیر از من دل بند نبود

یک گرفتار از این جمله که هستند نبود

نرگس غمزه  زنش این همه بیمار نداشت

سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت

این همه مشتری و گرمی بازار نداشت

یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت

اول آن کس که خریدارش شدش من بودم

باعث گرمی بازارشدش من بودم

عشق من شد سبب خوبی رعنایی او

داد رسوای من شهرت زیبای او

بسکه دادم همه جا شرح دلارایی او

شهر گشت پر گشت ز غوغای تماشای او

این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد

کی سر برگ  من بی سرو سامان دارد

چاره اینست و ندارم به از این رای دگر

که دهم جای دگر دل به دلارای دگر

چشم خود فرش کنم زیز کف پای دگر

بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر

بعد از این رای من اینست و همین خواهد بود

من بر این هستم و البته چنین خواهد بود

پیش او یار نو و یار کهن هردو یکیست

حرمت مدعی و حرمت من هردو یکیست

قول زاغ وغزل مرغ چمن هردو یکیست

نغمه بلبل و غوغای زغن هردو یکیست

این ندانسته که قدر همه یکسان نبود

زاغ را مرتبه مرغ خوش الحان نبود

چون چنین است پی کار دگر باشم به

چند روزی پی دلدار دگر باشم به

عندلیب گل رخسار دگر باشم به

مرغ خوش نغمه گلزار دگر باشم به

نو گلی کو شوم بلبل دستان سازش

سازم از تازه جوانان چمن ممتازش

آنکه بر جانم از او دم به دم آزاری هست

می توان یافت که بر دل زمنش باری هست

از من بندگی من اگرش عاری هست

بفروشد که به هر گوشه خریداری هست

به وفاداری من نیست در این شهر کسی

بنده ای همچو مرا خریداری هست بسی

مدتی در ره عشق تو دویدم بس است

راه سد بادیه درد بریدم بس است

قدم در راه طلب باز کشیدم بس است

اول آخر این مرحله دیدم بس است

بعد از این ما سر کوی دل آرای دگر

با غزالی به غزلخوانی و غوغای دگر

تو مپندار که مهر از دل محزون نرود

وین محبت به سد افسانه و افسون نرود

چه گمان غلط است این برود چون نرود

چند کس از تو یاران تو آزرده شود

دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود

ای پسر چند به  کام به دگرانت بینم

سر خوش و مست زجام دگرانت بینم

مایه عیش مدام دگرانت بینم

ساقی عام مجلس دگرانت بینم

تو چه دانی که شدی یار چه بی باکی چند

چه هوسها که ندارند هوسناکی چند

یار این طایفه برانداز مباش

از تو حیف است به این طایفه دمساز مباش

می شوی شهره به این فرقه هم آواز مباش

غافل از لعب حریفان دغا باز مباش

به که مشغول به این شغل نسازی خود را

این نه کاری است مبادا که ببازی خود را

در کمین تو بسی عیب شماران هستند

سینه پر زدرد زتو کینه گزاران هستند

داغ بر سینه زتو سینه فگاران هستند

غرض اینست که در قصد تو یارن هستند

باش مردانه که ناگاه قفایی نخوری

واقف کشی خود باش که پایی نخوری

گرچه از خاطر وحشی هوس روی تو رفت

وزدلش آرزوی قامت دلجوی تو رفت

شد دل آزرده و آـزرده دل از کوی تو رفت

با دل پر گله از ناخوشی تو رفت

حاش لله که وفای تو فراموش کند

سخن مصلحت آمیز کمان  گوش کند